به گزارش ندای استان، صبح پنجشنبه ۱۱اردیبهشت بود و تیم عملیاتی پلیس مبارزه با موادمخدر شهرستان دشتستان برای پاکسازی مناطق آلوده راهی محلهای معروف به ۲۸هکتاری شده بود. ساعت حدود ۱۰:۳۰صبح بود که ناگهان هوا ابری شد و کمی بعد باران شروع به باریدن کرد. «در جنوب و در بهار یا آخر زمستان وقتی باران میبارد قطرات درشتی دارد و برای همین اگر کمی ادامه داشته باشد سیل راه میافتد.» اینها را سرهنگ منوچهر شریعتی، رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر دشتستان و فرمانده تیم عملیاتی میگوید.
او ادامه میدهد: «باران شدید بود با قطرات درشت. من و همکارانم در حال عملیات داشتیم از هوا لذت میبردیم و خدا را شکر میکردیم. باران بیشتر از یک ربع بارید و همین باعث شد که در چشم برهمزدنی کوچهها و خیابانهای محل ماموریت پرآب شود و در همان لحظه بود که صدای فریادی از پشت سرم شنیدم.»
مادر و پسری در رودخانه
صدا از انتهای یکی از کوچهها به گوش میرسید. جایی که به یک رودخانه فصلی منتهی میشد و بهدلیل اینکه از وسط شهر میگذشت، شهرداری دورش را دیوار کشیده بود و حالا تبدیل به یک دره به عمق ۴متر شده بود. درست در آنسوی دره و بالای دیواره دختری فریاد میزد و از مردم برای نجات مادر و برادرش کمک میخواست.
سرهنگ شریعتی میگوید: «به سمت صدا دویدم و به لبه رودخانه رسیدم. زنی به همراه یک پسربچه خردسال داخل رودخانه گرفتار شده بود. آب آنها را به قسمتی آورده بود که عمق زیادی داشت و مدام زیر آب میرفتند و به زحمت خودشان را بالا میکشیدند. هیچ راهی برای رسیدن به آنها نبود. از طرفی زمان زیادی هم نداشتم و میدانستم اگر یک دقیقه دیر کنم آنها در آن گرداب غرق میشوند. برای رسیدن به آنها کوتاهترین مسیر یعنی پریدن از بالای دیواره به رودخانه را انتخاب کردم.»
نجات معجزهآسا
دیواره رودخانه چیزی حدود ۴متر ارتفاع داشت. پایین آن محلی بود که طی سالها بهدلیل سیلاب گودال بزرگی ایجاده شده و آب رودخانه در آنجا تبدیل به گرداب شده بود. مادر و پسر درست در آن منطقه گرفتار شده بودند و افسر پلیس برای نجات آنها از ارتفاع ۴متری به داخل روخانه پرید. «عمق آب زیاد بود. از طرفی سیلاب همراه خود چوب، تنه درخت و آشغالهای زیادی آورده بود که در آنجا جمع شده بود. وقتی به رودخانه پریدم، به اعماق آب فرو رفتم. لحظه وحشتناکی بود. مرگ را به چشم دیدم. لحظهای تعادلم را از دست دادم و کتفم به تختهسنگ یا تکه چوبی برخورد کرد. آشغالها و چوبها مانع از آن میشد که بتوانم شنا کنم. اما هر طوری بود توانستم خود را به سطح آب برسانم و بعد شناکنان به سمت مادر و پسربچهاش بروم.»
افسر پلیس با همه توانی که داشت ابتدا پسربچه و سپس مادر او را از داخل گرداب بیرون کشید و به کنار رودخانه برد. مادر و پسر درست در آخرین لحظات به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کردند اما جریان آب افسر پلیس را دوباره به داخل گرداب کشاند. «همه انرژیام را صرف نجات مادر و فرزندش کرده بودم و خودم داشتم غرق میشدم اما به خدا توکل و تلاش کردم با شناکردن خودم را به محلی کمعمق برسانم.»
تلاش افسر فداکار نتیجه داد و او کمی بعد توانست خودش را به محلی که آب عمق کمی داشت برساند. در این مدت، همکارانش با گزارش ماجرا به آتشنشانی و اورژانس درخواست کمک کرده بودند و حالا ماشینهای آتشنشانی و آمبولانسها خود را به کنار دیواره رودخانه رسانده بودند. مادر و پسر به آمبولانس منتقل شده و راهی بیمارستان شدند. کمی بعد مأموران آتشنشانی نیز توانستند افسر فداکار پلیس را از داخل رودخانه بیرون بکشند و او نیز به بیمارستان منتقل شد.
عاشق آب
سرهنگ شریعتی میگوید: «من و آن مادر و پسر یک روز در بیمارستان بودیم و روز بعد مرخص شدیم. خوشبختانه آنها کاملا سالم هستند اما دکتر گفته که باید نتیجه امآرآی بیاید تا معلوم شود استخوان کتف من شکسته یا نه. او حتی حدس میزند که دچار پارگی رباط شده باشم و هماکنون مشغول درمان آسیبی هستم که در این حادثه دیدم اما با همه اینها خوشحالم که باعث شدم خانوادهای عزادار نشوند و جانی را نجات دهم.»
او ادامه میدهد: «بعد از این حادثه، پدر خانواده با حضور در اداره پلیس از من قدردانی کرد و وقتی فرمانده انتظامی شهرستان از او پرسید که چرا همسر و پسرت در رودخانه گرفتار شده بودند، پاسخ داد که ما در خانهای در نزدیکی رودخانه زندگی میکنیم. پسر خردسال عاشق آب است و همیشه یک سطل آب بهدست میگیرد و در حیاط آببازی میکند. روز حادثه هم وقتی باران شروع به باریدن کرد، او که ذوقزده شده بود اجازه گرفت که زیر باران برود. اما وقتی از خانه خارج شده و دیده بود که در رودخانه سیل جاری شده، خودش را به کنار رودخانه رسانده و سرگرم تماشای سیلاب بود که ناگهان پایش لیز میخورد و به داخل آب میافتد. همان لحظه خواهرش که همراه او بوده، با داد و فریاد کمک میخواهد و همسرم برای نجات پسرم به داخل رودخانه میرود که او هم گرفتار میشود.»
پس از این حادثه، علاوه بر خانواده مادر و پسر نجاتیافته که با نصب بنر از سرهنگ فداکار پلیس قدردانی کردند، مسئولان انتظامی شهر نیز با حضور در منزل وی از او تقدیر کردند.
مکث
افطار بعد از نجات
سرهنگ فداکار خاطرات زیادی از عملیاتهای نجات برای گفتن دارد. او ۴۸ساله و ۲۶سال است که در نیروی انتظامی خدمت میکند. یکی از خاطرات او ماجرای گروگانگیری دختربچهای در شیراز است. میگوید: سال۸۱ بود و من در آن زمان رئیس پاسگاهی در توابع شیراز بودم. یک روز به ما خبر رسید که قاچاقچیان موادمخدر با حضور در مقابل خانهای در شیراز، دختربچه خانواده را ربوده و گریختهاند و احتمالا قصد اخاذی دارند. گزارش نشان میداد که آنها از یکی از استانهای شرقی کشور به شیراز آمده بودند تا نقشه آدمربایی را اجرا کنند.
شریعتی ادامه میدهد: وقتی اعلام شد که آنها احتمالا وارد حوزه استحفاظی ما شدهاند، همه مأموران را برای پیداکردنشان بسیج کردم. میدانستم که اگر آنها از استان خارج شوند، آزادی دختربچه خیلی سخت خواهد شد. آن روز یکی از روزهای ماه رمضان بود و ما بعد از کلی تحقیق، رد آنها را در کوههای صعبالعبور منطقه پیدا کردیم. پس از آن شروع به تعقیب آدمربایان کردیم و آنها که متوجه ما شده بودند سعی میکردند با ردشدن از مناطق صعبالعبور، کاری کنند که گمشان کنیم اما آنقدر در عملیات تعقیب سماجت کردیم که در نهایت مجبور شدند دختربچه ربودهشده را رها کرده و خودشان با استفاده از تاریکی شب فرار کنند. یادم است وقتی دختربچه را تحویل خانوادهاش دادم، نفس راحتی کشیدم و تصمیم گرفتم افطار کنم. آن موقع ساعت از ۱۱شب هم گذشته بود.
منبع:همشهری