پزشک روستازاده (دشتستانی) که از فلوریدا به جبهه رفت
پزشک روستازاده (دشتستانی) که از فلوریدا به جبهه رفت

خبر استان: در روستایی دورافتاده و محروم به نام «زیارت» از توابع دشتستان استان بوشهر به دنیا آمده است و تا آمریکا و ایالت فلوریدا و دانشگاه میامی رفته و درس خوانده و در اوج جنگ تحمیلی برگشته تا طبیب زخم های رزمندگان باشد.

به گزارش خبر استان، صحبت از دکتر عبدالرسول صداقت است، فوق تخصصی نورورادیولوژی که برای گرفتن کتاب درسی دوران مدرسه اش پول لازم نداشت، کسی که پدرش در یک روستای دورافتاده کشاورزی میکرد و قطعه قطعه زمین هایش را فروخت تا پسرش درس بخواند و حالا اگرچه پدر دیگر نیست اما او قدردان آن همه سختی هاست ، محرومیت ها از او مردی متخصص و سخت کوش ساخته است، مردی وفادار به زادگاهش، زادگاهی که حالا مدرسه ای آباد و نوساز دارد و لازم نیست توضیح دهیم که ساخت این مدرسه با همت کودک دیروز و آقای دکتر امروز رقم خورده است.

دی ماه ۱۳۳۷ فرزندی در روستای زیارت از توابع دشتستان متولد می شود که زندگی اش ماجراهای جالب زیادی داشته است، شاید هیچ کس در سرمای زمستانی ۱۳۳۷ فکرش را نمی کرد این پسر که نامش را عبدالرسول می نامند جزء ۲ نفری باشد که از استان بوشهر مجوز تحصیل در دبیرستان خاص پهلوی را پیدا می کند.

عبدالرسول صداقت درباره دوران تحصیلاش می گوید: من ۶ کلاس ابتدایی را در روستای خودمان خواندم، ‌البته روستای ما جزء معدود روستاهایی بود که مدرسه ای به سبک جدید داشت، برای ادامه تحصیل به برازجان رفتم و آنجا کلاس های ۸ و ۹ و ۱۰ را خواندم. این که می گویم برازجان باید توجه داشته باشید که برازجان جایی بود که تبعیدی ها را می فرستادند و واقعا از نظر امکانات محروم بود.

او ادامه می دهد: دانشگاه پهلوی سابق(شیراز) یک امتحان ورودی برای دبیرستانش داشت، دیبرستان این دانشگاه واقعا از نظر امکانات و رتبه علمی خیلی بالا بود، در رشته تجربی کلا ظرفیتاش برای استان ما ۲ نفر بود و پذیرفته شدن واقعا کار دشواری محسوب می شد، یادم است گفته بودند غیر از کتب درسی یک کتاب تست هوش هم هست که از آن امتحان گرفته می شود، با سختی کتابفروشی پیدا کردم که آن کتاب را داشت ولی قیمتش ۱۵ تومن بود و من چنین پولی نداشتم، حالم خیلی بد بود، دوستی داشتم که شرایط مالی بهتری داشت، رفتم پیش او و بالاخره خودم را راضی کردم که به قول امروزی ها به این دوستم رو بزنم و بگویم که پول به من قرض بدهد، آن دوستم گفت پول را میدهم اما تو که نمی توانی آن را برگردانی پس قرار گذاشتیم که من با او زبان و جبر و مثلثات کار کنم تا تجدید نشود و به جایش او به من ۱۵ تومن بدهد.
این متخصص و رادیولوژیست می افزاید: دیپلمم را سال ۱۳۵۶ گرفتم، آن موقع انتخاب رشته مثل الان نبود، کلا ۱۴ تا رشته بود و من فقط ۳ خانه را پر کردم ، پزشکی تهران، پزشکی شیراز و پزشکی مشهد که همان انتخاب نخستم را قبول شدم، تخصص را هم در همان دانشگاه علوم پزشکی تهران گرفتم و برای یک دوره تکمیلی هم به دانشگاه میامی ، فلوریدا آمریکا رفتم.

صداقت در پاسخ به این پرسش که وقتی در آن روستای دورافتاده نخستین سال های تحصیل را پشت سر می گذاشت ، فکر میکرد در معتبرترین دانشگاه های ایران و جهان درس بخواند، می گوید: معتقدم به آن چه خداوند در کلام الله مجید می فرماید، عزت از آن خدا و از آن رسول خدا (ص) و مومنین است، خواست خدا همیشه در اسباب و عللی است که برای ما فراهم می شود. من اعتقاد به این دارم که (نه تنها بنده که کوچک هستم) در شرایط سخت انسان ها ساخته می شوند. من یک شرایط مادی در زندگی خودم تجربه کردم که واقعا بسیار سخت بود ولی ممنون مرحوم پدرم هستم که اعتقاد به تحصیلات فرزندانش داشت، او یک کشاورز بود اما تفکر او مهمترین پشتوانه ما بود، این تفکر خیلی مهم است یک ارزش است، البته من نمی توانم کتمان کنم دبیرستانی که رفتم نقش بسیار اساسی و مهمی در شکوفا شدن استعداد من و دیگر نوجوانان داشت، راه جدیدی پیش روی ما گذاشت.
او در بخش دیگری از صحبت هایش با گلایه از هزینه های گاه چند ده میلیونی که خانواده ها برای تحصیل فرزندانشان انجام می دهند، می گوید: در طول عمرم کلاس کنکور نمی شناسم و نشناختم، چیزی که به ممکلت ما آسیب جدی وارد می کند همین تجملات و مدارس غیرانتفاعی است که به نام تیزهوشان و هوشمند و چند زبانه و … باز می کنند، شهریه های چندین میلیونی می گیرند و روز به روز سواد پایین تر می¬آید. اگر یک دیپلم با توان کاربردی به درد بخور داشته باشیم خیلی بهتر از این مدرک های فوق لیسانس و دکتراست که در عمل فقط مدرک است و پشتوانه کاربردی ندارد.

به عنوان آخرین پرسش از صداقت سوال می کنم آخرین باری که به زادگاهش سفر کرده را به خاطر می اورد، او پاسخ می دهد: مادر من آنجاست، به او زیاد سر می زنم، از طرفی من یک تعهدی به زادگاهم دارم و وصیت هم کرده ام من را در زادگاهم دفن کنند، چند سال پیش با همکاری یکی از بستگان، همان دبستانی را که من در سال ۱۳۴۳ سال اول را خواندم و حالا یک ساختمان فرسوده شده بود، خدا کمک کرد و کامل ساختیم و حالا یک مدرسه بسیار بزرگ است و دو شیفت دانش آموز دارد. من می توانستم به راحتی همان آمریکا بمانم، حتی بعد که به ایران برگشتم کشورهای حوزه خلیج فارس یا در قاره های دیگر مثل استرالیا و … بارها دعوت کردند که آنجا با امکانات کامل مشغول به کار شوم. اما من هنوز همان روستازاده دشتستانیام ، عهد کردم با خودم جایی جز کشورم خدمت نکنم، همان طور که تمام دوران جنگ در سخت ترین شرایط ماندیم و کمک کردیم الان هم باید کمک کنیم تا کشورمان شرایط بهتری پیدا کند.

 

 

 

منبع:جام جم آنلاین