خبر استان:در میان دانشجویانی که در آن روزها سفارتخانه یا لانه جاسوسی آمریکا را اشغال و به تصرف خود در آوردند، جوانی بوشهری نیز حضور داشت که بعدها تمام هستی خود را در کوله باری گذاشت و راهی جبهه های نبرد با بعثی ها شد و به شهادت رسید.

خبر استان:امروز سیزدهم آبان است. یادآور دو اتفاق مهم در تاریخ انقلاب اسلامی. درست ۳۸ سال پیش دانش آموزانی که قصد داشتند در یک راهپیمایی آرام،  اعتراض خود را نسبت به فشارها و کشتارهای رژیم پهلوی فریاد بکشند، در جوار دانشگاه تهران آماج گلوله های عمله های مفلوک رژیم شاه قرار گرفتند تا فریاد معترض شان نقش بر زمین شود و ۵۶ تن از آنان شهید و صدها تن نیز مجروح گردند.

یک سال بعد، یعنی ۱۳ آبان ماه سال ۵۸، در حالیکه دوازده ماه از پیروزی انقلاب و وزیدن نسیم آزادی نگذشته بود، تعدادی از دانشجویان پرشور انقلابی گرد هم آمدند تا سفارت آمریکا را اشغال و فریاد اعتراض خود را نسبت به سالها حضور این کشور استعمارگر ابراز نمایند.

دانشجویان از دانشگاههای تهران، پلی تکنیک، صنعتی شریف و شهید بهشتی تهران گرد هم آمدند و در یک راهپیمایی تا سفارت آمریکا، از دیوارهای سفارت بالا رفته و علیرغم  مقاومت محافظین و آمریکایی ها، سفارت را به تصرف خود در آوردند.

جوانانی با سری پرشور و انقلابی و برآشفته از دخالت آمریکایی ها در امور کشور، دست به حرکتی  زدند که تاریخ انقلاب تا امروز تحت تاثیر آن اقدام  انقلابی قرار گرفته است.

در میان دانشجویانی که در آن روزها سفارتخانه یا لانه جاسوسی آمریکا را اشغال و به تصرف خود در آوردند، جوانی بوشهری نیز حضور داشت که بعدها تمام هستی خود را در کوله باری گذاشت و راهی جبهه های نبرد با بعثی ها شد. جوانی جسور، با سری پرشور و انقلابی که روانه جبهه ها شد تا از کیان میهن اسلامی دفاع کند و دست آخر نیز به شهادت رسید و آسمانی شد.

دانشجویی شجاع که متاسفانه ما بوشهری ها کمتر از شایستگی های او یاد کرده ایم و کمتر به مبارزات ضد آمریکایی او توجهی داشته ایم و حتی در معرفی و شرح زندگی او نیز به یکی از مهم ترین بخش زندگی مبارزاتی اش یعنی دانشجوی پیرو خط امام بودن ایشان، اشاره ای حتی کوتاه نداشته ایم.

شرح احوال این شهید عزیز را  مختصر مرور می کنیم با این امید که در آینده پژوهشگران و محقیقن این حوزه بیشتر به ابعاد زندگی او پرداخته  و چراغ نام و راه او را روشن و زنده نگاه دارند:

شهید “عبدالرحمن یا علی مدد” در اول شهریورماه سال ۱۳۳۷ در بندر بوشهر متولّد شد. او در سن پنج سالگی به مدرسه رفت. دوره‌ی متوسطه را در دبیرستان سعادت بوشهر در رشته‌ ریاضی با موفقیت به پایان برد و به عنوان شاگرد اول، موفق به اخذ دیپلم شد و بدون کنکور در سال ۱۳۵۶ وارد دانشگاه امیر کبیر شد. تا سال سوم دانشگاه، در رشته‌ عمران به تحصیلات خود ادامه داد که با آغاز انقلاب دانشگاه‌ها به تعطیلی کشیده شد و تحصیلات وی نیز ناتمام باقی ماند

هم‌زمان با شروع  انقلاب، در تظاهرات گسترده‌ مردم به طور فعال شرکت می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب و در ۱۳ آبان ماه ۵۸، هم‌دوش دانشجویان پیرو خط امام در حرکتی انقلابی سفارت آمریکا که به عنوان مرکز جاسوسی شناخته می شد را اشغال و تا مدتها هم‌دوش با دانشجویان انقلابی در آنجا حضور داشت. چندی بعد به عضویت هیئت‌های ۷ نفره‌ واگذاری زمین درآمد و از تهران رهسپار استان خراسان شد و آن‌جا به مدت ۱ سال به فعالیت پرداخت.

هم‌زمان با شروع جنگ در مهرماه ۱۳۵۹ به میدان نبرد شتافت. بعد از مدتی که دیده‌بانی در ارتش را بر عهده داشت، به سپاه پاسداران در اهواز پیوست و راهی سوسنگرد شد. در آن‌جا مدتی کارهای تبلیغاتی و فعالیت در کتابخانه را به عهده داشت و علاوه بر آن مسئولیت کارهای تدارکاتی سپاه را در سوسنگرد عهده‌دار شد.

سرانجام ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ و در شرایطی که ۲۳ ساله بود، در منطقه‌ سوسنگرد به شهادت رسید و در گلزار شهدای بوشهر (بهشت صادق) آرام گرفت.
یادش گرامی.

وصیت نامه شهید:

پدر و مادر خوب و مهربانم، سلام علیکم.

امیدوارم سلام فرزندتان را بپذیرید. من به فرمان امام امت برای حفاظت از تمامیت اراضی کشور و حفاظت از ناموس برای بیرون راندن دشمن به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمدم و اسلحه به دست ، وارد جبهه شدم و حال در خط مقدم با صدامیان کافر پیکار می‌کنم. چنانچه برای اسلام راستین و دین محمدی و انقلاب شهید شدم ، شما وظیفه دارید که سنگر اسلام را محکم نگاه دارید.

پدر و مادر عزیزم ، شما را به خدا می‌سپارم. من همه چیز خودم را نادیده گرفتم و پشت پا به همه چیز زدم. برای آینده‌ی شما، برای دفاع از تمامیت ارضی کشور و برای دفاع از انقلاب اسلامی‌مان ، لباس پاسداری به تن کرده‌ام و با دشمن می‌جنگم. اگر شهید شدم ، مرا حلال کنید.

پدرم و مادرم ، خداوند شما را دوست دارد چرا که چنین فرزندی در دامن خود تربیت کرده‌اید. مادرم ، فرزندت را حلال کن. تو را می‌بوسم و خداحافظی می‌کنم.

پدرم ، می‌دانم از کار افتاده شدی، پروردگار بزرگ به شما کمک می‌کند؛ ناراحت نباشید و شاد باشید که چنین فرزندی تربیت کرده‌اید.

پدر و مادرم، به شما توصیه می‌کنم که دست از یاری امام امت، خمینی کبیر برندارید. البته شما خودتان بهتر از من پیرو خط امام هستید. ولی من هم به شما سفارش می‌کنم.

والسلام- وقت نماز است- خداحافظ.
وقتی نامه به دست شما می‌رسد که دیگر من در بین شما نیستم.

فرزند مهربان شما و پاسدار انقلاب
عبدالرحمن یاعلی مدد
دانشجوی پیرو خط امام
سوسنگرد

 

علی هوشمند-شاعر و سردبیر روزنامه پیام عسلویه

Visited 1 times, 1 visit(s) today