خبر استان:شهادتین را که همراه با روحانی امامزاده تکرار میکرد، چشمانش پر بود از ذوق و هیجان. هیجانی برای شروع یک زندگی جدید و متفاوت در دنیایی که سالهاست دارد با مطالعه آن را برای خودش ترسیم میکند و حالا در یک قدمی آن ایستاده است.
به گزارش خبر استان، شهادتین را که همراه با روحانی امامزاده تکرار میکرد، چشمانش پر بود از ذوق و هیجان. هیجانی برای شروع یک زندگی جدید و متفاوت در دنیایی که سالهاست دارد با مطالعه آن را برای خودش ترسیم میکند و حالا در یک قدمی آن ایستاده است. تمام این چند روزی که به ایران آمده، تصمیم قطعی خود را گرفته بود که قبل از رفتنش به اوکراین باید مسلمان شود. آمدن به امامزاده صالح(ع) و دیدن فضای اینجا، بهترین جرقه برای عملی کردن تصمیمش بود. بااعلام آن به خادم حرم،
«اکسانا ورونا» دختر اوکراینی به شبستان اصلی در کنار ضریح امامزاده راهنمایی شد تا شهادتینش را در بهترین قسمت از این مکان بر زبان بیاورد. در روز تکریم امامزاده با این بانوی اوکراینی که ۷ سال تلاش کرد تا به چنین لحظهای برسد و به گفته خودش بهترین تصمیم زندگیاش را بگیرد گفتوگو کردیم.
حال و هوای زندگی شخصیتان تاقبل از چنین انتخابی چگونه بود؟
من در ۳ رشته مختلف درس خواندهام. یکی از آن ۲ رشته روانشناسی بوده و الان در حال خواندن رشته پزشکی هستم. شغلم نیز مرتبط با رشته روانشناسی است. تا قبل از امروز مسیحی بودم. در کشور اوکراین مسلمانان زیادی وجود ندارند و افراد به دنبال دین و مذهب نیستند، اما کودکان و نوجوانان در ناخودآگاه خود تلاش میکنند تا بدانند خداکیست و کجا میتوان پیدایش کرد. وقتی بچه بودم کلیسا رفته بودم ولی حس خاصی نسبت به دین و آداب دینی نداشتم.
در کشورهای اروپایی بهگونه ایست که ما تا نوجوانی هیچ دینی نداریم و بعداز آن هرکسی هردینی را که خودش دوست داشته باشد انتخاب میکند و دررابطه با آن مطالعه میکند که من نیز حدود ۷ سال مسیحی بودم.
بعداز ۷ سال که مسیحیت را انتخاب کرده بودم احساس کردم دوست دارم از همه ادیان و مذاهب اطلاع پیدا کنم و درباره آنها بخوانم و بیشتر بدانم. پس شروع کردم به خواندن و مطالعه درباره تمام ادیان حتی بودا. تااینکه به اسلام رسیدم. این دین برایم خیلی جذابیت داشت زیرا در هیچکدام از ادیان چنین حرفها و آموزههایی ندیده و نخوانده بودم. وقتی این جذابیت را دیدم شروع کردم به مطالعه جدی این دین.
سفرتان ایران هم برای شناخت و اطلاعات در زمینه اسلام بود؟
مدت زمانی که دنبال اطلاعات درباره اسلام میگشتم متوجه شدم مردم دنیا اطلاعات کمی درباره اسلام دارند. پس تصمیم گرفتم برای اینکه به شناخت بهتر و جامعتری برسم به ایران سفر کنم.
۷ سال پیش تصمیم گرفتم مسلمان شوم، اما مطالعهام را بیشتر کردم تا بیشتر بدانم و به ایران بیایم. ۳ روز پیش در ایران تصمیم جدیام را گرفتم تا همینجا در همین کشور مسلمان شوم.
به کشورهای دیگر هم برای دیدن مسلمانان و آداب و رسومشان رفتی؟
من در کشور خودم هنگام مطالعه مساجد و مسلمانان، آداب و رسومشان و نوع و سبک زندگی آنها را میدیدم. میان همه این کشورها ایران در زمینه دین اسلام محکمتر و قویتر جلوه کرده است. همان موقع تصمیم گرفتم میان کشورهای مختلفی که مسلمانان زیادی هم دارند ایران را برای سفرم انتخاب کنم.
چه شد که امروز این تصمیم را عملی کردید؟
امروز با ورود به این مکان متوجه شدم که اسلام راه زندگی من است و باید هرچه زودتر آن را انتخاب کنم. پس با یکی از خانمهایی که در حرم بهعنوان انتظامات ایستاده بودند موضوع را در میان گذاشتم و پس از کمی صحبت در اینباره به شبستان امامزاده رفتیم و آنجا بهطوررسمی با بیان شهادتین مسلمان شدم.
سختیهایی مانند حجاب، مانعی برای تصمیمت نشده بود که لحظهای در انتخابت تردید کنی؟
حجاب برای ما زنان بسیار خوب است و من دوست دارم این پوشش را داشته باشم. زیرا سبب حفظ زیبایی زن و امنیت بیشتر او میشود. زنها باید بدانند حجاب به نفع خود ما زنهاست و ما را از آسیبهای احتمالی نجات میدهد. یکی از جذابیتهای این دین برایم همین نوع نگاه به مسئله وجودی زن و حجاب بوده است.
فکر میکنی خانوادهات با اطلاع از مسلمان شدنت چه برخوردی خواهند داشت؟
خانوادهام من را بسیار دوست دارند و در کشور ما خانواده به انتخاب فرزندانشان احترام میگذارند. من هم یقین دارم وقتی به اوکراین برگردم و خانوادهام من را با چنین پوشش ببینند و متوجه تغییر دین من شوند، کاملاً به تفکر و انتخاب من احترام خواهند گذاشت.
همکاران و دوستانت چه؟
ترسی از مواجه شدن با همکاران و دوستانم ندارم. اوکراین کشوری است که به هرنوع مذهب و دینی احترام میگذارند و همکاران من نیز با دیدن من و انتخاب مسیر زندگیام قطعاً خوشحال خواهند شد.
به زندگی در ایران فکر کردهای؟
دوست دارم که به ایران بیایم و دراینجا زندگی کنم زیرا در اینجا حس خوب و احساس امنیت بیشتری دارم تا اینکه بخواهم در کشورهای اروپایی و حتی آمریکا زندگی کنم. اما تنها ترس و تردیدم پیدا نکردن شغل در این کشور است زیرا مدارک تحصیلی من در رشته پزشکی و روانشناسی از اوکراین است و نمیدانم که اینجا آن را میپذیرند یا نه.
آن چیزی که از ایران دیدهای چقدر با ذهنیتی که قبل از آمدنت داشتهای متفاوت است؟
در یک هفتهای که ایران هستم متوجه شدم اینجا کشوری بسیار زیباست و من نیز بدون ترس از حمله یا هرگونه جنگ به عکاسی از مناظر خیابانها و مردم میپردازم. هنگامی که به دوستم گفتم میخواهم به ایران سفر کنم با نگرانی عجیب و غریبی گفت چرا ایران؟ آنجا بسیار خطرناک است و ممکن است کشته شوی و هیچگونه امنیتی ندارد. اما به نظرم در این کشور امنیت چنان بالاست که من به راحتی بتوانم زندگی و در اینجا کار کنم. نکتهای که در ایران برایم جالب بود نوع پوشش بانوان ایرانی است. وقتی وارد فرودگاه شدم قبل از اینکه با مردم برخورد کنم احساس کردم لباسهایم کوتاه است و باید حتماً هرچه زودتر به مغازه بروم و لباس بلند و مناسبی پیدا کنم. اما نه تنها در خیابانها پوشش مناسبی ندیدم در مغازهها نیز لباسی که در اسلام به آن توصیه شده کمتر پیدا کردم. حتی امروز که به امامزاده آمدم به خادمهای اینجا گفتم چرا زنها در این مکان با چنین آرایشهایی دیده میشوند.
در مدتی که ایران بودهای چه مکانهایی را دیدهای و نظرت در مورد کشور ایران چیست؟
مکانهای دیدنی زیادی را در یک هفتهای که در تهران بودهام دیدهام. کاخ گلستان، سعدآباد و… از امروز هم میخواهم تعدادی از امامزادههای مهم و معروف شهر را مانند حرم شاهعبدالعظیم (ع) را ببینم. قصد دارم که به شهرهای دیگر مانند اصفهان هم سفر کنم.
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
هرکس دلش هوای ا مام رضا(ع) کرده بود و آرزو داشت این روزها در صحن انقلاب نشسته باشد غروب یکشنبه خودش را به صحن امامزاده صالح(ع) رسانده بود. یکی زیارت امام رضا(ع) میخواند و یکی صلوات خاصه او را میفرستاد. آدمهایی هم گوشهای دنج از صحن را انتخاب کرده و نشسته بودند و نوای «آمدمای شاه پناهم بده» را گوش میدادند و اشک میریختند. صحن حرم، مملو از صدای مولودی شده و مردم لحظهشماری میکردند تا به لحظات غروب نزدیک شوند و صدای نقاره امام رضا(ع) را از صحن برادرش امامزاده صالح(ع) بشنوند تا شاید دل هوای مشهد کردهشان در روز تکریم امامزاده صالح(ع) کمی آرام گیرد.
صدای نقارهها در آسمان بلند میشود
۴ سالی میشود که در دهه کرامت، حد فاصل سالروز تولد حضرت معصومه(س) و سالروز ولادت امام رضا(ع)، صحن امامزاده صالح(ع) برای تکریم او رنگ و بوی حرم قدس رضوی میگیرد. در این ۴سال گذشته روز تکریم امامزاده تعدادی از خدام امام رضا(ع) با آوردن پرچم حرم و زدن نقاره به یاد طلوع و غروب حرم امام رضا(ع) دلهای دلتنگ را راهی مشهد میکنند. امسال هم مانند سالهای گذشته بسیاری از مردم و اهالی خودشان را به صحن امامزاده رساندهاند تا گوش دلشان صدای نقاره زنی و مولودیهایی که خدام در بدو ورودشان زمزمه میکنند بشنوند. ساعت نزدیک ۷ غروب است که دستهای از خادمان حرم امام رضا(ع) باهمان لباس خادمی حرم، گل به دست همراه با اسفند و در حال خواندن مولودی مورد استقبال زائران و خادمان امامزاده صالح(ع) قرار میگیرند. با بدرقه مردم به انتهای صحن میروند و بعداز مراسم تعویض پرچم حرم، صدای نقارهها در آسمان بلند میشود. صدا که به آسمان میرود، دلهای تنگ رها و اشکها سرازیر میشود. هرکسی که دلش در مشهد جامانده و دلتنگ صحن انقلاب است گوشهای نشسته و اشک میریزد. شاید سنگینی نبودنشان در جوار امام رضا(ع) کمی سبک شود.
میخواهم دینم را ادا کنم
تمام ساعتهای روز خدمتش را در زیر آفتاب میگذراند و هرازگاهی به اتاقکی که برایشان تعبیه شده میرود و استراحت کوتاهی میکند و دوباره با پر سبز رنگش کنار در میایستد و هوای زائرانی که داخل یا خارج از حرم میشوند را دارد. ۲سال است که از پر کردن فرم خادمیاش میگذرد و این ۲ سال به عنوان خادم افتخاری در هفته ۴ ساعت به زائران خدمت میکند. آقا منوچهر در این ۲ سال خادم تمام قسمتهای حرم بوده و برایش خدمت در هرقسمتی لذتبخش بوده است. وقتی صحبت از چرایی آمدنش برای خدمت میشود میگوید: «آدمها نیاز دارند در هفته چندین ساعت را در خلوت و آرامش و انرژی مثبت به سر ببرند و علاوه بر آن برای آنکه بتوانم ادای دینی به این آستان بکنم. خدمت به مردم تمام این احساسات را شامل میشود» خادم امامزاده صالح(ع) میگوید: «تنها مکانی که آدم را از همه فکرها و مشکلات رها میکند امامزادهها و حرم ائمه(ع) است. و این احساس برای من در حرم امامزاده صالح(ع) بیش از امامزادههای دیگر است. یکی از دلایل انتخاب من برای خدمت دراینجا همین حس و حالم بوده است.»
او باور دارد که باید خدام حواسشان باشد که فقط برای خدمت آمدهاند نه چیز دیگر تا بتوانند با مردم خوب رفتار کنند و نگذارند خشم و عصبانیتشان بر آنها غلبه کند.
و قتی صحبت از آرزو میشود، آرزو میکند تا هرچه زودتر خادم زائران امام رضا(ع) شود.
خاک کفش زائران توتیای چشم ماست
یک سال است که یکشنبهها پشت پیشخوان کفشداری میایستد و امانتدار کفش زائران است. هیچوقت فکرش را نمیکرد فرمی که برای خادمی مسجد جمکران پر میکند او را راهی امامزاده صالح(ع) بکند. از همان روز اول هم او را کفشدار امامزاده گذاشتهاند و به قول خودش یک وقتهایی دستکش از دست در میآورد تا دستش به خاک کفش زائران اینجا آغشته شود. «علی یوسفی» میگوید آن یک روز در هفته که اینجا هستم گاهی اوقات آنقدر شلوغ است که ۸ ساعت مدام ایستادهایم، اما برایم این خدمت و حس خوبی که در دلم وجود دارد چنان لذتبخش است که سختیاش را نمیبینم. تمام هفته را با انرژی که در آن یک روز دریافت کرده میگذراند زیرا معتقد است خدمت به زائران آقا سعادتی است که نصیب هرکسی نمیشود و باید آن را قدر دانست. حاج علی یوسفی، معتقد است خادم باید رفتارش به گونهای باشد که در شأن و منزلت آن بارگاه و محیط باشدزیرا اینجا همه نوع آدمی از تحصیلکرده و دارای موقعیت اجتماعی تا ثروتمند میآید و رفتار خدام باید به گونهای محترمانه باشد که کسی دلخور نشود و احساس بیپناهی نکند.
«طبیعی است که هنگام شلوغی اینجا کمی کلافه یا از رفتار برخی از افراد عصبانی شویم، اما سعی میکنیم خودمان را کنترل کنیم زیرا همانطور که افتخار میکنیم خادم آقا هستیم همانقدر هم افتخار میکنیم خادم زائر آقا هستیم. آدمهای کارتنخواب و با شرایط بد اینجا بسیار میآیند، اما ما نباید به گونهای رفتار کنیم که آنها احساس حقارت کنند.» علی یوسفی، میگوید وقتی از حرم برمیگردم دیگر آن آدم چند ساعت قبل نیستم و روحم سرشار از آرامش میشود. همین حس و انرژی او را ساعتها پشت پیشخوانی که پراست از گرد و غبار کفشها نگه میدارد. «همه ما حاجت داریم و هیچ کداممان بدون مشکل نیستیم، اما هیچگاه حاجت دنیایی از آقا نخواستهام. زیرا معتقدم اگر حاجت معنویمان درست شود حاجت مادی هم ناخودآگاه روبه راه میشود.»
حاج علی یوسفی، حاجتش برآورده شدن حاجت تمام زائران است که در اینجا دستشان را به طرف آسمان بلند کردهاند. «تمام امیدم هم این است که شاید روزهایی که بدون دستکش در حال جفت کردن کفش زائران هستم، دستم به خاک کف کفش امام زمان(عج) بخورد.»
منبع: همشهری محله