خبر استان:گپ و گفتی جذاب که به نوعی تاریخی شفاهی و به تصویرکشیدن چهره بوشهر در چهل سال پیش بود. آنچه می خوانید چکیده ای از این گفت و گوست:
خبر استان:می گوید: «کسانی که می خواهند کار عمرانی کنند، نباید موضع گیری سیاسی داشته باشند تا بتوانند برای پیشبرد اهداف عمرانی خود از افراد مختلف مشورت بگیرند. مشکل فاضلاب بوشهر با حدود ۳۰۰ میلیون در همان اوایل پس از انقلاب حل میشد اما به خاطر همین مسائل این اتفاق نیفتاد./ با این خرجهای گزافی که برای ورود به شورا هزینه می کنند که چندین و چند برابر جمع حقوق چهار سالشان است، مجبورند که رانت خواری کنند، فساد پیش می آید و از عمران شهری غافل میشوند.»
عشقی که در دلش به بوشهر دارد را می شود از لایبهلای تکتک کلماتی که میگوید، احساس کرد. از کمبودها که میگوید صدایش غمگین می شود اما ناامید نیست. پر از تجربه و ایده است که همه را کف دست گرفته تا صرف آبادانی شهرش کند. شنیدن ناملایمات و کارشکنی هایی که باعث عقبماندگی این بندر کهن که روزگاری دروازه ورود انقلاب صنعتی اروپا به ایران بود، آن هم از زبان نخستین شهردار بوشهر پس از انقلاب، ناخودآگاه همین روزهای بوشهر را تداعی می کند.
گپ و گفتی جذاب که به نوعی تاریخی شفاهی و به تصویرکشیدن چهره بوشهر در چهل سال پیش بود. آنچه می خوانید چکیده ای از این گفت و گوست:
دهه چهل؛ اوج بدبختی بوشهر
غلامرضا محمدعلی پور متولد سال ۱۳۲۱ مهرماه در محله دهدشتی بوشهر هستم. تا سیکل اول در دبیرستان سعادت تحصیل کردم در سال ۳۷٫ با وجود آن که بوشهر بعد از دارالفنون جز اولین شهرهایی بود که مدرسه مظفری سعادت به صورت کلاس بندی و علوم جدید به همت مردم و احمد دریابیگی حاکم وقت بوشهر تاسیس شد، ولی بر اثر ظلمی که انگلیسی ها نسبت به مبارزات مردم بوشهر و دلیران تنگستانی داشتند و این ظلم تمام قسمت های استان بوشهر را در بر گرفته بود، وضع بوشهر را بدانجا رسانده بودند که آموزش بوشهر فاقد رشته ریاضی بود. برای تحصیل در رشته ریاضی به شهر همیشه عشق آبادان رفتم. آنجا در مقطع سیکل دوم رشته ریاضی مشغول به تحصیل شدم و تا خردادماه سال ۴۰ دیپلم ریاضی گرفتم.
دهه ۴۰ اوج بدبختی های بوشهر بود. که حتی با وجود آن که بعدها رشته ریاضی در سال ۴۵ به بوشهر آمد ولی یک دبیر لیسانسه نداشتیم. من به طور غیر رسمی به مدت یک ماه در دبیرستان سعادت تدریس کردم. به پیشنهاد آقای جلیلی معاون دبیرستان بنده به کلاس سال آخر رشته طبیعی رفتم و تدریس ریاضیات را شروع کردم. پس از چند جلسه آقای فیوضات (که قبلا در دبیرستان های آبادان، دبیر شیمی و استادان بنام آن زمان و مدیرکل آموزش و پرورش بوشهر بود) اظهار داشتند که برای ما زشت است که دبیرستان سعادت دبیر لیسانسه ریاضی نداشته باشد. بنابراین یکی از بچه های کازرون که لیسانس ریاضی داشت را آوردند و من آن موقع کلاس را تحویل دادم.
با گروه های سیاسی در ارتباط بودم ولی وابسته نبودم
از کودکی به معلمی عشق داشتم. در امتحانی که جهت تشکیل کلاس تربیت معلم در سال ۱۳۴۱ انجام دادند، شرکت و رتبه اول آن امتحان را کسب کردم. پس از اتمام دوره یک ساله تربیت معلم به صورت رسمی وارد این شغل شدم. ابتدا به اهرم و بنه گز رفتم ولی چون خواهرزاده مسئول آموزش و پرورش اهرم می خواست در بنه گز باشد، ایشان به جای من منسوب و من به خورموج فرستاده شدم. محل کارم در خورموج در دبستان علوی چاوشی که شهر و زادگاه مرحوم استاد نبوی بود، تعیین شد و همین مساله سبب آشنایی با اهالی آنجا شد. به ویژه زندگی در منزل عموی آقای نبوی که در اختیار معلمان قرار داده بود، تاثیر بسزایی در پس از انقلاب برای اینجانب که سعایت خیلی از کج فکران و تندروهایی که نسبت به اینجانب و افکار سیاسی من داشتند، ایجاد کرد. آشنایی از ایمان مذهبی بنده به وسیله عموی آقای نبوی و شخص ایشان، مانع از رسیدن به هدف آن ها شد. من با تمام گروههای سیاسی در ارتباط بودم اما وابسته نبودم و کمی گرایش ملی- مذهبی داشتم. پس از یکسال در سال ۴۳ به خورموج برگشتم و در دبیرستان ادب خورموج تدریس کردم.
ارسال برگههای کتاب «نمکدان» به استاد خانلری
در خورموج ضمن تدریس، نسبت به ورزش و همکاری با باشگاه ایرانجوان خورموج اهتمام می ورزیدم. همچنین با آشنایی با مرحوم حاجعلی مرادی، شاعر بزرگ خورموجی در زمینه فعالیت های ادبی و جمع آوری برگه هایی از کتاب «نمکدان» محمدخان دشتی فعالیت کردم که تنها چند برگ از آن را توانستیم جمع آوری کنیم. سبک ایشان سهل الممتنع و پا به پای سعدی می زد. آن ها را به وسیله استاد زنده یاد منوچهر آتشی برای استاد پرویز ناتل خانلری فرستادیم که سخت مورد توجه قرار گرفت. مردم خورموج مردمی بسیار بافرهنگ بودند و شبنشینیهایی که در آن موقع داشتند مثل شاهنامه خوانی و… برای من یادآور خاطرات زیادی است.
درگیری با رییس بازرسی شاهنشاهی خارگ
در سال ۴۷ به بوشهر منتقل شدم چندماهی در مدرسه سعادت در قسمت ابتدایی مشغول به کار شدم. در بهمن ماه همان سال با احتیاجی که خارگ به دبیر ریاضی و فیزیک و شیمی پیدا نمود، شادروان حسن ناصر مستوفی، مدیرکل وقت آموزش و پرورش گفتند که همه همکاران شما را برای تدریس هر سه درس معرفی کرده اند. من به ایشان عرض کردم که خارگ قرار است از بوشهر جدا و به خوزستان داده شود و من نمی خواهم از بوشهر جدا شوم. ایشان قول دادند و گفتند که از روابط وزارتی خودم استفاده می کنم و اگر چنین اتفاقی افتاد، شما را به بوشهر برمی گردانم. من در سال ۴۷ و ۴۸ در دبیرستان دخترانه و پسرانه خارگ تدریس می کردم.
در جزیره خارگ برخوردی با تیمسار کاتوزیان- رییس بازرسی شاهنشاهی آن زمان- در دفاع از محرومیتی که جهت فرهنگیان خارگ ایجاد شده بود پیدا کردم و گفتم که ۲۵ خانه فرهنگیان یک کولر ندارد در حالی که باشگاه شرکت نفت ۲۰ کولر دارد. دستور توقیف بنده به این جهت صادر شد که با وساطت همسر ناخدا کامیاب -فرمانده نیروی دریایی خارگ- که از وابستگان دربار بود حل شد. او به تیمسار گفت که ایشان(یعنی من) تمایل زیادی جهت انتقال به بوشهر دارد و به من گفته بود که امروز کاری می کنم که مجبور شوید مرا منتقل کنید. ولی نمی دانستم که تا این حد برای خودش مشکل آفرینی می کند. سال بعد به بوشهر منتقل شدم و در سال ۵۰ برای اخذ لیسانس ریاضی به تهران رفتم. در سال ۵۵ به بوشهر برگشتم و در دبیرستان سعادت ریاضی تدریس می کردم و همدوره آقای قائم پور، آقای واعظی، آقای حشمتی و… بودم. علاقه زیادی به تدریس هندسه و ریاضیات جدید داشتم.
ورود بوشهر چرخه پیشرفت
شهر بوشهر در گذشته با شهرسازی صحیحی بنا شده بود؛ یک قسمت، برجستگی چهارمحل بود که همگی به سمت دریا شیب داشتند. یک قسمت نیز از سنگی به بعد دارای بلندی و زمین های شیرین بود که محلات آن با باغ شروع می شد. بین سنگی و بوشهر یک گودی بود و در آن آب باران جمع می شد که یا به انبارها شیب داشت و آن ها را پر می کرد و یا به سمت دریا می رفت. قسمت سنگی به بعد هم باز یا به آب انبارها می رفت و یا در این گودی جمع می شد و آنقدر زیاد بود که به آن «شط العرب» می گفتند. زن ها در فصل تابستان برای شستشو از آن استفاده می کردند. پس از سال ۴۰ مساله ژاندارمی ایران در منطقه عنوان شد و پایگاه های هوایی و دریایی در حاشیه خلیج فارس در استان های بوشهر و هرمزگان ساخته شد. در آن زمان شاه، از انگلیسی ها روی برگردانده بود و به سمت آمریکایی ها متمایل شده بود و در حقیقت انتقام پدرش را از انگلیسی ها می گرفت و دست انگلیس کوتاه شده بود. با این رویکرد بوشهر نیز وارد چرخه پیشرفت و جاده شیراز به بوشهر ساخته شد، آب از کازرون به بوشهر آوردند و شهرسازی شروع شد.
دو اشتباه مهم در شهرسازی بوشهر
متاسفانه شهرسازی در بوشهر بر طبق اصول صحیحی صورت نگرفت و دو اشتباه مهم صورت در این راستا صورت گرفت. خیابان ششم بهمن را ۷ متر پایین تر بردند و توجیه شان هم این بود که منظره دریا از مرکز شهر دیده شود و این باعث شد که آب های سطحی که قبلا به دریا می رفت برگشته و در این قسمت جمع شود. تمام ساختمان های اداری، سینما و … که برای آبادی و عمران شهر ساخته می شد را در همین گودی بنا کردند در حالی که برای سیستم فاضلاب آن چاره ای نیندیشیده بودند. آخرین شهردار بوشهر پیش از انقلاب ایرج سلامی بود اما خیلی پیشتر از آن، شهرسازی در بوشهر آغاز شده بود. بارندگی در آن سال ها بسیار زیاد بود و آب باران از این سال تا سال بعد در این گودی باقی می ماند و باعث گندیدگی آن و بوی تعفن زیادی می شد. منزل ما درست بین خیابان صفوی و پمپ بنزین بود. من زمان بیرون آمدن از خانه و رفتن به دبیرستان، چکمه می پوشیدم و وقتی هم به دبیرستان می رسیدم، خدمتگزار مدرسه می آمد و کفش هایی را که در مدرسه گذاشته بودم می آورد و من چکمه هایم را در آورده و کفش می پوشیدم. بوی تعفن و پشه هایی که به خاطر وجود این آب گندیده در شهر وجود داشت باعث ناراحتی زیاد من می شد و این ذهنیت برایم ایجاد می شد که اولین کاری که برای بوشهر باید انجام شود، ایجاد زیرساختی است که این مشکل را به طور کامل برطرف کند.
طرح نیمه تمام «برنا» به کجا کشید؟
در همان زمان طرحی به نام طرح «برنا» که مورد تایید سازمان بهداشت جهانی نیز رسیده بود مطرح شده بود که بر اساس آن قرار بود به وسیله لوله های مکنده قوی، این آب ها را مکش و به دریا بریزند اما اجرای آن به انقلاب خورد و متوقف شد. پس از انقلاب با پیگیری هایی کردیم و به واسطه شرکت در جلساتی که در مسجد جامع عطار به رهبری آقای حاج سید مصطفی حسینی، به صورت خود جوش کمک کردیم برای ساز و کاری که این آب ها دفع شود و در همین راستا نیز جوی های آب را عمیق کردیم. با این کار آب ها به راحتی به سمت دریا رفته و دفع شدند. وقتی برای مساله شورای مرکزی به تهران رفتم و در یکی از جلساتی که آن جا تشکیل شد، سخنرانی خیلی تندی در ارتباط با مشکلات بوشهر و کم توجهی که دولت های گذشته به بوشهر انجام دادم. این سخنرانی مورد توجه شهید عباسپور(وزیر نیرو شهید رجایی) قرار گرفت و دستور داد که برگشتن من به بوشهر به تعویق بیفتد و حدود ۴ الی ۵ روز در وزارت نیرو مهمان ایشان بودم برخی طرحهای مربوط به مسائل آب بوشهر از جمله طرح «آب خیرآباد» (همان سد کوثر که از زمان قدیم قرار بود آب از خوزستان به بوشهر آورده شود) بررسی کردیم و من به بوشهر برگشتم.
مدیریت واحد شهری در بندر بوشهر
در پی تشکیل شورای مرکزی، اتاقی را در استانداری بوشهر در اختیار ما قرار داده بودند. این شورا در واقع یک نوع مدیریت واحد شهری به صورت خودجوش بود که هر دوشنبه در یکی از مساجد محله جلسه ای تشکیل می دادیم که من و پنج نفر از اعضای این شورا یک طرف بودیم و استاندار و تمام مدیرکل ها یک سمت و مردم محل نیز یک طرف. مشکلات آن محل از جمیع جهات بررسی و ثبت و به مدیرکلها داده می شد تا برای حل و فصل آن ها اقدام شود.
شهردار شدم/ «پول یک روز نفت» در اختیارمان قرار گرفت
استاندار آن زمان آقای مدرسی زاده بود. پس از چندی خود استاندار به من گفتند که وقتی شما تا این حد به حل مشکلات شهر علاقه دارید و پیگیری می کنید و در گروه «ضربت آب استان» و اقدامات عمرانی بوشهر فعالیت می کنید، شما را به عنوان شهردار انتخاب می کنیم که از امکانات بهتری هم برخوردار باشید و «پول یک روز نفت» را هم که مهندس بازرگان پیگیری کرده بود، وجود داشت.
«چهارباغ» اصفهان با ۲۰۰ میلیون تومان به بوشهر میآمد
برنامه ما این بود که گاراژهای شهر را خریداری و تبدیل به پاساژ کنیم، کل کاسبهای بین خیابان نادر و خیابان صفوی را به آن جا منتقل کنیم و این منطقه تبدیل به خیابانی شبیه «چهارباغ» اصفهان شود که هزینه این طرح نیز از محل «پول یک روز نفت» تامین می شد که کلا حدود ۲۰۰ میلیون تومان می شد. متاسفانه فشار زیادی روی استانداری بود. در آن زمان به خاطر این که ایشان متمایل به سازمان نهضت آزادی بود. افرادی به در خانه او رفتند و تیر هوایی زدند و همسر ایشان که باردار بودند، سقط جنین کرد. همین فشارها باعث شد که ایشان شبانه استعفا دهند. من درست در راه شیراز به بوشهر همراه با معاون عمرانی آقای جهانبخش و معاون فنی استانداری بودم. در واقع رفته بودیم به شیراز برای پیگیری مساله فاضلاب دفع آب های سطحی در بوشهر. همانموقع رادیو خبر استعفای آقای مدرسی زاده را اعلام کرد و من به آقای جهانبخش گفتم که «کار من و شما تمام است» چون مرسوم است وقتی فرد جدیدی به عنوان مسئول می آید، افراد مورد نظر خودش را هم بر سرکار می آورد. به هر صورت استعفای استاندار باعث رهاشدن اجرای این طرح ها شد. آن زمان یک فرد جوان که تحصیل کرده آمریکا و سنش از من کمتر بود به جای آقای مدرسی زاده آمد. به من گفت که برنامه های شما چیست و من برنامه هایی که داشتیم را برای ایشان شرح دادم. ایشان به من گفتند که ما انقلاب کردیم که روستاها را آباد کنیم. من به او گفتم که بوشهر را می دهم در عوض شما یک دِه از آذربایجان را به من بده، مشکلاتی که مرکز استان بوشهر دارد، از دهات آذربایجان هم بیشتر است.
استعفا دادم اما امور عمرانی را تا سال ۷۰ دنبال می کردم
من به طور رسمی ۶ ماه ماه شهردار بودم اما به طور غیررسمی تا پیش از این که آقای ندیمی بوشهری استاندار بوشهر شود، چون عضو شورای برنامه ریزی استان بودم و به عنوان معتمد شهر در تمام جلسات شورای اداری استان شرکت می کردم، کارهای عمرانی شهر را تا سال حدودا ۷۰ پیگیری می کردم. من از شهرداری استعفا دادم چون برای کارهایی که میخواستم انجام بدهم، میز شهرداری مزاحم من بود. حتی اجازه ندادند که بازار را منتقل و طرح هایی که می توانست برای بوشهری ها بسیار خوب باشد، اجرا کنیم.
استاندار بوشهر به گیلان رفت/ مرکزشدن برازجان ناکام شد
هر جور بود استاندار وقت- آقای حبیبیان- را راضی کردیم که استعفای من را قبول کرد اما گفت خواهش می کنم که من را رها نکن. گفتم اگر شما هم بخواهید، من رهایتان نمی کنم. ایشان بعدها منشا کارهای خوبی برای بوشهر شد؛ معاون سه وزارت خانه شد، استاندار گیلان شد و روابط دوستانه ای داشتیم. به من می گفت تو نگذاشتی که من برازجان را مرکز استان کنم. برایش مثال خوزستان را زدم که هرچند آبادان از نظر تاسیسات و عمرانی مستعد مرکز استانشدن بود اما به دلایل فرهنگی و وجود دانشگاه جندی شاپور، اهواز را به عنوان مرکز استان انتخاب کردند. خب بوشهر هم دبیرستان سعادت، کارخانه های بیشتر و …داشت و دروازه تمدن اروپایی بود و انقلاب صنعتی جهان از طریق بوشهر وارد ایران شده بود. این ها دلایلی بود که من برای ایشان می آوردم که مرکز استان را به برازجان منتقل نکنند. تمام کارهایی که من کردم همه برای بهبود زیرساخت های عمرانی بوشهر بود زیرا وضعیت بسیار وخیمی پیدا کرده بودیم تا آنجا که آنقدر «زه» زمین بالا آمده بود که دیگر هیچ درختی در بوشهر سبز نمی شد.
گروه های فشار تاسیس دانشگاه را در بوشهر ۱۰ سال عقب انداختند
تلاش کردیم تا آموزشکده فنی و مهندسی و نیز پزشکی را در بوشهر تاسیس کنیم و این طرح را موفق شدیم که به تصویب برسانیم. آن زمان یعنی سال ۶۰ بوشهر آموزش عالی نداشت. آن موقع نخست وزیر وقت مشغول تدوین برنامه پنج ساله توسعه ایران بود. برنامه به صورت هرمی بود و قاعده هرم را روستاها و احتیاجات و عمران تشکیل می داد. در هر استان شورای برنامه ریزی تشکیل شد که نیازهای عمرانی را برای عملیاتی شدن این برنامه برآورد، جمع آوری و ارائه کنیم. ما این برنامه را تنظیم کردیم. به من حکم دادند که ضمن خدمت در آموزش و پرورش، نماینده آموزش عالی در بوشهر هم باشم. مجموعه تلاش هایی که کردیم به ثمر نشست و قرار شد استانداری دو ساختمان در اختیار ما بگذارد که یکی برای تاسیس دانشکده فنی مهندسی بود و یکی برای دانشکده پزشکی و قول گرفتیم که بهمن ماه سال ۶۱ هم در بوشهر پذیرش دانشجو داشته باشیم. از آنجا که بندرعباس هم آموزش عالی نداشت من به خاطر عِرق جنوبیبودن تلاش کردم که برای آن جا هم این مساله را پیگیری کنم. من قرار بود که به مدت دو سال از آموزش و پرورش به آموزش عالی بروم و رییس دانشگاه بوشهر بشوم. درواقع قرار بود که کارهای اجرایی را در این دو سال انجام بدهم. متاسفانه علی رغم این که در بندرعباس کارها به خوبی پیش رفت اما من در بوشهر با مخالفت شدید گروه های فشار مواجه شدم(میگفتند که علی پور یعنی بنده، ضد انقلاب و کمونیست هستم در صورتی که کارنامه مذهبی من مشخص بود که من کمونیست نیستم) آقای نبوی شهادت میداد که من مذهبی هستم اما مخالفت ها کار را به آن جا رساند که به جای من یک آقایی را به وزارت علوم معرفی کردند که دیپلمه بود. وزارت خانه در تهران، این آقا را با توهین به بوشهر پس فرستاد و همین اختلاف ها باعث شد که بوشهر ده سال از این حیث، عقب بیفتد. آموزشکده مامایی داشتیم ولی پزشکی نه. حتی پذیرش دانشجو در بوشهر داشتیم اما آن ها باید به عنوان مهمان به دانشگاه بندرعباس می رفتند.
ناکامی ۴۰ ساله اجرای طرح فاضلاب بوشهر
حسرت می خورم که بعد از ۴۰ سال، طرح فاضلاب بوشهر به همان صورت پیش از انقلاب است و نه تنها هیچ توسعه ای در این زمینه صورت نگرفته است، بلکه همان طرح برنا را نیز ناقص اجرا شده است. الان مرکز شهر بوشهر و چهارمحل مشکلات بسیاری دارد. درست است که کانال هایی که ما در آن زمان احداث کردیم، آب های سطحی را دفع می کنند اما این کانال ها نگهداری می خواهند، باید لایروبی و تکمیل شوند. البته آقای میگلی نژاد در این بخش کارهایی را انجام داد اما کافی نبود.
میگلینژاد را شهرداری موفق میدانم
اگر بخواهیم به دور از فضای سیاسی بگوییم کدام شهردار کار بیشتری برای آبادانی شهر بوشهر انجام داد، باید بگویم که آقای میگلی نژاد. اما این را هم اضافه کنم که زمینه انجام امور عمرانی برای آقای میگلی نژاد آماده بود. من به عنوان نخستین شهردار بوشهر، آقای جهاندیده و البته مرحوم ستار سیفی زیرساخت ها را آماده کرده بودیم.
ماجرای باتلاق خیابان عاشوری
یکی دیگر از کارهای عمرانی که در بوشهر انجام دادیم ساخت خیابان عاشوری بود که قبل از انقلاب تخریبش انجام شده بود. اواسط کار به باتلاق خوردیم. دفتر فنی و مهندسی حکم کرده بودند که کل خیابان باید بتونآرمه شود. با این که حواله سیمان هم داده بودند اما من می دانستم که این کار بعدها مشکل زیادی ایجاد میکند. یک مهندس ارمنی بود که نیروی هوایی را ساخته بودند و در دفع آب های سطحی هم موفق بودند. از آنجایی که ایشان قبلا در شرکتی که عقبه اسراییلی داشت کار می کرد و اقلیت مذهبی هم بود و این که در آن زمان این ها موارد حساسیت برانگیزی بودند، کمتر کسی جرات می کرد که به چنین افرادی نزدیک شود اما من برای پیشبرد کار خیابان عاشوری که برایمان بسیار مهم بود، نزد ایشان رفتیم تا برای مشکلی که پیش آمده بود مشورت بگیریم. ایشان گفتند که یک تا دو متر ماسه دریایی و قلوه سنگ بریزید تا آب باتلاقی خیابان کشیده شود، بعد از آن کارتان را ادامه دهید. ما انجام دادیم و مشکل حل شد. شما فکر کنید که اگر حکم دفتر فنی را اجرا کرده بودیم، بعدها نه می توانستیم در خیابان عاشوری لوله کشی آب داشته باشیم و نه گاز حتی کانال سازی.
با بودجه ۱۱ میلیونی شهرداری، بوشهر را آباد کردیم
بودجه ما آن زمان در شهرداری ۵ میلیون تومان بود که تخصیص پیدا می کرد و بودجه «یک روز نفت» بود که بسیار کمک می کرد و با همین ۱۱ میلیون حتی اطراف شهر مثل خواجه ها، دواس، امامزاده و … را آباد کردیم. به نظر من موفقترین استاندار بعد از انقلاب آقای مدرسی زاده بود.
موافقت ارتش را برای ساخت جاده ساحلی گرفتم
یکی دیگر از کارهایی که انجام دادیم احداث راه ساحلی به بهمنی بود. معاون استاندار- افشار- بود که به من گفت که این راه را می شود ساخت منتها مشکلاتی با نیروی هوایی و دریایی داریم و اگر شما بتوانید این کار را انجام دهید خدمت بزرگی کرده اید. من تماس گرفتم با آقای نبوی که روحانی بودند و نماینده مجلس خبرگان و نیز مدیرکل آموزش و پرورش؛ با هم رفتیم نزد فرمانده نیروی هوایی وقت و موافقت ساخت راه را گرفتیم. ولی این مساله بعد از آن، مصادف با استعفای من و همچنین جنگ شد و بعدها در پایان جنگ با کمک مرحوم هاشمی رفسنجانی این کار انجام شد.
جدایی امور عمرانی از سیاست
به نظر من کسانی که می خواهند کار عمرانی کنند، نباید موضع گیری سیاسی داشته باشند تا بتوانند برای پیشبرد اهداف عمرانی خود از افراد مختلف مشورت بگیرند. اگر شهرداری بتواند مرکز شهر بوشهر را از این بدبختی نجات بدهد، نمره صد می گیرد. مشکل فاضلاب بوشهر با حدود ۳۰۰ میلیون در همان اوایل پس از انقلاب حل میشد اما به خاطر همین مسائل این اتفاق نیفتاد.
هزینههای هنگفت تبلیغات زمینهساز رانت در شورا میشود
اگر در زمان مرحوم طالقانی شورا تشکیل می شد، قطعا در عمران شهر و رفع مشکلات بوشهر موفق می شدند زیرا در آن زمان کسی برای ورود به این نهاد نیازی به هزینه کردن نداشت. وقتی میلیون ها تومان هزینه می کنند که وارد شورا شوند، رانت خواری و کارچاقکنی پیش می آید و راه برای سواستفاده گران باز می شود. با این هزینه های گزافی که برای ورود به شورا می کنند که چندین و چند برابر جمع حقوق چهار سالشان است، مجبورند که رانت خواری کنند، فساد پیش می آید و از عمران شهری غافل می شوند.
شورای شهر قانونا باید منحل شود/ پتانسیلی را در شورای کنونی نمیبینم
اگر بخواهیم قانونی عمل کنیم، شورای بوشهر در این دوره باید منحل شود. زیرا آنها سه ماه فرصت دارند که شهردار انتخاب کنند. اما متاسفانه کسی که از طرف اصلاح طلبان معرفی و نماینده بوشهری ها در مجلس شد در این مساله دخالت میکند و نمی گذارد اعضای شورا به جمع بندی و تصمیم درست برسند. این شورا باید از نظر قانونی منحل بشود این که چرا نمی شود هم جای سوال دارد. شورا باید فارغ از موضع گیری های سیاسی، فردی را انتخاب کند که تنها دغدغهاش، آبادانی بوشهر باشد اما من چنین پتانسیلی را در شورای کنونی نمیبینم.
تبادار گفت با کمک گرفتن از شما متهم به تعصب بوشهریداشتن شوم
در زمان آقای تبادار که کارنامه سیاسی و عمرانی خوبی هم دارند، از طریق آقای دادفر پیام دادم که بدون هیچ چشمداشت مالی می توانم کمک کنم و لیستی از افرادی را که خواهان همکاری در این زمینه بودند را نیز به ایشان دادیم.
اما آقای تبادار نپذیرفتند و به ما گفتند که نمی خواهم با کمک گرفتن از شما متهم به تعصب بوشهریداشتن شوم. ما به عنوان دلسوزانی بودیم که در بوشهر زندگی کرده و از درد بوشهر آگاه بودیم و اصلا مساله بومیبودن مطرح نبود.
انتقال بازار باید در اولویت باشد
ما الان در غرب بوشهر شاهد اقدامات عمرانی خوبی هستیم مثل پارک های ساحلی. بخش دیگر شهر نیز به خاطر وجود اداره بندر، رونق دارد اما مرکز شهر، بازار و … عمران و آبادانی ندارد و کار مهمی در این بخش انجام نشده است. نخستین کاری که باید انجام شود انتقال بازار به کنار دریاست و همچنین سامان بخشیدن به کانالهای آب است. پاساژسازی که الان در حال انجام است هم بدون در نظر گرفتن پارکینگ طبقاتی، شهر را دچار مشکل ترافیکی می کند.
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
یک بار دیگر متذکر می شوم استان بوشهر بالذاته محروم نیست، نعمت های گرانقیمت و امکانات زیادی خداوند به مردم این سرزمین مقدس عنایت فرموده است. نیروی متخصص محل و تحصیلکرده دانشگاهی کم نداریم ولی به دلایل گوناگون به خصوص به دلیل اینکه مردم بوشهر خوی وطن پرستی و غیرت ایرانی دارند، دشمنان قسم خورده بوشهر این روز و روزگار محرومیت را به ما تحمیل کردهاند. حال از مسئولان استدعا می شود ثابت نمایند که باورند استقلال و سربلندی و عدم وابستگی ایران عزیز را به بیگانگان با عمران و آبادانی و توسعه همه جانبه استان بوشهر ثابت نمایند و با اجرا حق اولویت استخدام بومی در پروژه های گاز کنگان و عسلویه و پارس جنوبی و در آینده پارس شمالی نسبت به حل معضل بیکاری که هماکنون در استان از درصد بالایی برخوردار استان اقدام نمایند و به جوانان بخصوص دانشجویان و نخبگان حال و آینده این استان سفارش مینمایم که حتی در مقابل عزیزترین نوع حکومت دلخواهشان از خواسته های به حق مردم بوشهر چشم پوشی ننمایند. زیرا چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
منبع: هفته نامه بوشهر امروز / شماره ۱۴-سودابه زیارتی