خبر استان: اگر صیادان گناوه ای نبودند که با آنها به ایران برگردیم، معلوم نبود چه اتفاقی برایمان می افتاد/ همسر «مجید ماهینی»، صیاد آزاد شده: استانداری و مسئولان ایرانی هیچ کمکی به ما نکردند، با هزار بدبختی شماره دریابانی عربستان را پیدا کردم و آنها گفتند که این ٣ نفر پیش ما هستند
به گزارش خبر استان،سیزده ماه پیش، «سعید» و «وحید» و «مجید»، مثل هر روز دیگر در ٢٠ سال پیش، در سینه کش آفتاب ساعت سه ظهر، از اسکله جفره بوشهر، وارد دریا شدند و ١٣ ماه بعد، برگشتند. آنها ١٣ ماه در اسارت گارد ساحلی عربستان سعودی بودند. همان ها که شامگاه بیست و ششم خرداد ماه پارسال، به روی سه صیاد ایرانی، اسلحه کشیدند، قایق شان را خرد کردند، دست هایشان را طناب بستند و با خود بردند. بردند و ١٣ ماه بعد، برگرداندند، با قایقی شکسته، تنها و غریب.
سعید و وحید خسروی، برادران ٣٨ و ٣۵ ساله و مجید ماهینی صیاد ۴١ ساله، آن شب، دنبال یک لقمه نان بودند که سر از کشتی سعودی ها درآوردند، بازجویی شدند، عکس و فیلم شان را گرفتند، ١٠ ماه در دمام و ٣ ماه در الخفجی عربستان زندانی شدند. در یک سال گذشته اما «عبدالغنی» و «اکبر رحیمی»، پدر و پسر صیاد گناوه ای هم همین سرنوشت را داشتند. باید ١٣ ماه می گذشت تا حکم آنها به عنوان «زندانیان حکومتی» و «متجاوزان به حریم مرزی» تمام می شد و قدم در آب های ایران می گذاشتند.
شامگاه پنجشنبه هشتم تیرماه، خور گناوه و اسکله جفره بوشهر، اما ساعت متفاوتی به خود دید. صدای رقص و پایکوبی و هلهله زنان و جیغ شادی کودکان، در هوا پیچیده بود. گل و شیرینی پخش شد به یمن بازگشت ۵ صیاد هم استانی. خبر و عکس هایش، از شامگاه پنجشنبه دست به دست چرخید، دریانوردان با زیرپوش و شلوارهای سفید، لب به خنده باز کرده اند و حلقه های گل دور شانه هایشان، نشست. آنها ١٣ ماه، رویای این روز را می دیدند، رویای در آغوش کشیدن دریا.
مجید آقابابایى مدیر کل امور مرزى وزارت کشور، درباره آزادى صیادان ایرانى از سوى عربستان حرف هایی زده و گفته بود که «این صیادان از سوی گارد ساحلی عربستان سعودی دستگیر شده بودند.» خیلی ها تصور کردند این صیادان همان هایی هستند که اخیرا دستگیر شده اند اما آقابابایی این را اضافه کرده که: «ماجرای آنها ربطی به این آزاد شده ها ندارد.» با بازگشت این ۵ صیاد بوشهری، امیدها برای برگشتن سه صیاد دیگر زیاد شده؛ حسین اصلانی، سهراب اصلانی و حسین زارعی که اواخر خرداد پیش از سوی گارد ساحلی عربستان دستگیر شده اند. هرچند براساس آمارها، بالای ۱۰ صیاد هموطن که اغلب آنها بوشهری اند در زندان عای عربستان گرفتارند و این جدای آمار صیادان زندانی در کشورهای حاشیه خلیج فارس است.
وحید خسروی یکی از صیادان زندانی: باورمان نمیشد آزادمان کنند
«وحید خسروی» اهل جفره بوشهر یکی از سه نفری است که بیستوششم خرداد سال گذشته، روی موجهای پرتلاطم خلیجفارس گرفتار نیروهای مرزبانی عربستان شد. پایش ضربه دید، سه روز در بیمارستان عربستان بستری شد و ١٣ ماه در «دمام» و «الخفجی» همراه سعید برادرش و مجید ماهینی، زندانی بود. او چند ساعت پس از آزادی ماجرای دستگیری و انتقالشان به زندان عربستان و آزادیشان را شرح داد. وحید ناخدای ٣۶ سالهای است که از ١٣ سالگی صیادی میکند. او یک دختر هفت ساله دارد.
بیستوششم خرداد سال گذشته چه اتفاقی افتاد؟
ما مثل همیشه عصر، برای صیادی به دریا رفتیم. سه نفر بودیم، من و برادرم سعید و مجید ماهینی که با ما کار میکند. آن روز از بندر فاصله گرفته بودیم که موتور قایقمان خراب شد، نزدیک مرز ایران و عربستان بودیم؛ همانجا بود که موتور خاموش شد، آمدیم لنگر بیندازیم که دیدیم لنگرمان نیست. سرعت قایق خیلی کم شده بود اما متوقف نشد. حدود سه کیلومتر از بندر فاصله داشتیم که از آن دور دیدیم یک لنج به سمت ما میآید، فکر کردیم نیروهای سپاه است، اعتنایی نکردیم، نزدیک که شدند متوجه شدیم ایرانی نیستند و به زبان عربی به ما گفتند بایستیم. در همان گیر و دار که ما بلاتکلیف ایستاده بودیم، آنها با قایقشان به ما نزدیک شدند و با همان وضع سوار قایق ما شدند، ما وحشتزده به داخل آب سقوط کردیم و نمیدانستیم چه اتفاقی دارد میافتد. همه ترسیده بودیم، رفتارشان با ما خیلی تند بود، طوری که قایق خرد شد و ما به زیر قایق رفتیم.
واکنش شما در آن لحظه چه بود؟
ما فقط وحشت کرده بودیم، نمیدانستیم چه اتفاقی دارد میافتد. قایق آنها نظامی بود و رفتار بدی میکردند. پایم به خاطر افتادن در آب و شکستن قایق ضربه بدی دید.
چند نفر بودند؟
هشت نفر. ما را سوار قایقشان کرده و با خود به یک کشتی منتقل کردند. هر چه با آنها حرف میزدیم که قایق ما خراب شده بود و شما آن را خرد کردید، اعتنایی نمیکردند تا شب ما را به شهر الخفجی عربستان رساندند، تا رسیدیم به ساحل کلی عکاس و فیلمبردار آمده بودند؛ از ما فیلم و عکس میگرفتند، نمونهای از ناخن و خونمان گرفتند، اسممان را روی کاغذ نوشتند، چسباندند به سینهمان و از ما عکس گرفتند.
در آن فاصله از شما بازجویی نکردند؟
نه آن شب چیزی به ما نگفتند. ما در شوک بودیم، تا به حال چنین اتفاقی برای ما نیفتاده بود. بعد سوار ماشینمان کردند و بردند زندان دمام. دمام حدود ۴ ساعت با الخفجی فاصله داشت. آنجا ما را به بازداشتگاه منتقل کردند و چون از ناحیه پا آسیب دیده بودم، من را به بیمارستان بردند. سه روز آنجا بستری بودم.
در این مدت رفتار آنها چطور بود؟
در زندان رفتار بدی با ما نکردند. بعد از مرخصشدن از بیمارستان، بازجویی از ما شروع شد، یک مترجم ایرانی آورده بودند و با ما حرف زدند. ما گفتیم که صیاد هستیم، روزی ١۵، ١۶ ساعت کار میکنیم؛ قبلا با لنج باربری به دوبی رفتیم و… بعد ما را به بند زندان دمام منتقل کردند. آنجا هشت نفر بودیم، سه نفر خودمان و پنج نفر هم زندانیان عربستانی.
وضع زندان چطور بود؟
آنجا بد نبود. غذای زیادی به ما میدادند و با ما بدرفتاری نکردند. در زندان غیر از ما ایرانی دیگری نبود، بیشتر عربستانی و تعدادی زندانی سوری و بحرینی و… بودند.
برای شما دادگاهی برگزار نشد؟
نه، ما اصلا نمیدانستیم چه وقت قرار است آزاد شویم. اول گفتند یکی دو ماه دیگر. آن مدت گذشت، خبری نشد، تا ١٠ ماه دیگر هم نمیدانستیم تکلیفمان چیست.
در این مدت از خانوادهتان خبری نداشتید؟
هیچ خبری؛ به ما اجازه نمیدادند با آنها تماس بگیریم. به ما میگفتند ما با ایران ارتباط نداریم، خط خراب است.
بعد از ١٠ ماه چه شد؟
یک روز آمدند و گفتند شما آزاد هستید. ما را سوار ماشین کردند و به بازداشتگاه دمام بردند، از آنجا هم ما را به الخفجی برگرداندند. یک برگهای هم به ما دادند و انگشت زدیم. باز هم از ما بازجویی کردند، اسم پدر و مادر و… را پرسیدند. ۴ روز در بازداشتگاه الخفجی بودیم که به ما گفتند سه ماه دیگر هم باید زندانی شوید.
چرا؟
به ما گفتند آن ١٠ ماه به این دلیل که زندانی حکومتی بودیم بازداشتمان کردهاند و حالا سه ماه به این دلیل که وارد مرز عربستان شدیم. همین هم شد تا ما را به زندان الخفجی منتقل کردند. آنجا زندان کوچکی بود. ۵٠ نفر زندانی بیشتر نداشت. بیشترشان عرب بودند. همانجا متوجه شدیم که یک پدر و پسر گناوهای که صیاد هم هستند، در طبقه بالا زندانی هستند.
آنها هم مثل شما دستگیر شده بودند؟
بله؛ برای آنها هم اتفاق مشابهی افتاده بود، آنها یک سال در زندان الخفجی بودند. آنها را به دمام نیاوردند.
بعد از سه ماه چه اتفاقی افتاد؟
آمدند گفتند دوره محکومیت شما تمام شده. باز هم از ما فیلم و عکس گرفتند و بردند دم ساحل؛ اما ما قایق نداشتیم، قایقمان شکسته بود و لاشهاش همانجا بود. نیروهای عربستان هیچ کمکی به ما نکردند، حتی قایق ما را درست نکرده بودند. همزمان با ما آن پدر و پسر گناوهای هم آزاد شده بودند، آنها قایقشان سالم بود، ما را سوار کردند و برگشتیم ایران. قایق شکستهمان را هم بکسل کردند. حتی نیروهای دریابانی ما را همراهی نکردند. از آنجا تا ایران، ۵۵ مایل فاصله است. ما ساعت ٧ صبح راه افتادیم، حدود ١١ ظهر به آب ایران رسیدیم. اگر صیادان گناوهای نبودند ما نمیدانستیم چطور باید به ایران برگردیم.
وقتی وارد آب ایران شدید، صیادان ایرانی شما را دیدند؟
بله؛ همین که وارد آب ایران شدیم، ما را دیدند؛ اصلا باورشان نمیشد که ما زنده هستیم و وارد ایران شدیم. بلافاصله به کمکمان آمدند. سه قایق بوشهری با ما آمدند. حدود ساعت ۵ بعد از ظهر به سمت بوشهر حرکت کردیم و ساعت ٣٠: ١١ شب به بوشهر رسیدیم.
در این مدت با خانوادهتان تماس نداشتید؟
زندان الخفجی که بودیم با آنها تماس گرفتیم و گفتیم که زنده هستیم. آنها هیچ خبری از ما نداشتند، حتی شایعههایی به گوش شان رسیده بود که ما را کشتهاند. آنها فقط میدانستند که ما در عربستان هستیم. وارد آب ایران که شدیم از طریق تلفن صیادانی که به کمک ما آمدند، تماس گرفتیم و گفتیم که در حال بازگشتیم.
واکنش آنها چه بود؟
خیلی خوشحال شدند، همهشان آمده بودند اسکله برای استقبال از ما. برایمان مراسم برگزار کردند.
در این مدت بر شما چه گذشت؟
خیلی سخت بود از همه بدتر بلاتکلیفی آن بود. واقعا باورمان نمیشد که آزادمان کنند. هر وقت از آنها میپرسیدیم چه وقت آزادمان میکنند، جواب نمیدادند.
همسر «مجید ماهینی»؛ صیاد آزاد شده درباره ١٣ماه بلاتکلیفی: نمیدانستم تا کی باید صبر کنم
«کفایت محمدی» همسر «مجید ماهینی» صیاد ایرانی آزادشده جفره ای است. زنی که ١٣ماه را در بلاتکلیفی گذراند، بدون اینکه از سرنوشت همسرش اطلاعی داشته باشد. این زن ٣۵ساله از ماجرای غیبت طولانی «مجید ماهینی» میگوید.
این اتفاق دقیقا چه روزی افتاد؟
بیست و ششم خرداد پارسال بود. مجید، بعدازظهر رفت دریا. برادران خسروی هم همراهش بودند. حدود ساعت ٣ ظهر بود. معمولا وقتی میرفت تا شب یک تماسی میگرفت و روز بعد برمیگشت. آن روز آقای خسروی حدود ساعت ۶ بعدازظهر با همسرش تماس گرفته بود اما مجید تماسی نگرفت. روز بعد، دیدیم از آنها خبری نیست. دیگر باید برمیگشتند، اما برنگشته بودند و همزمان در شهر شایع شد که دریابانهای عربستانی آنها را گرفتهاند. ما وحشت کردیم. هرچه تماس میگرفتیم، خبری نشد.
بعدش چه کردید؟
رفتیم استانداری. به ما گفتند که گارد دریایی عربستان، یک قایق را گرفتهاند. ما هم فهمیدیم که در آن قایق همسر من هم بوده است.
مسئولان استانداری پیگیری نکردند؟
هیچ پیگیری نکردند، به ما گفتند که رابطه ما با عربستان قطع است و نمیتوانیم پیگیری کنیم. من خودم با هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان را پیدا کردم و تماس گرفتم. خودم زبان عربی میدانم، با آنها صحبت کردم و اسمشان را دادم و آنها گفتند که این سهنفر پیش ما هستند. هرچه پرسیدم قرار است چه اتفاقی بیفتد، جوابی ندادند. حکم را به ما نمیگفتند. فقط گفتند حالشان خوب است. بعد از آن چندبار دیگر هم زنگ زدم، گفتند که باید دولت ایران نامه رسمی به آنها بنویسد و حکم صیادان را بخواهد، ما هم در یک نامه رسمی جواب را میدهیم.
درخواستشان را به مسئولان استانداری منتقل نکردید؟
منتقل کردم. حتی فایل صوتی برایشان بردم. اما آنها گفتند ما نمیتوانیم به هر شمارهای که به ما میدهید، تماس بگیریم. از کجا معلوم آنجا دریابانی عربستان است. استانداری هیچکاری برای ما نکرد. فقط کمیته امداد بوشهر بود که از نظر مالی به ما کمک کرد.
یعنی هزینهای برای کمک خرج خانواده در غیبت همسرتان پرداخت کرد؟
نه، چون خانه ما وام مسکن داشت و ۵میلیون تومان آن به دلیل نبود همسرم عقب افتاده بود. این مبلغ را به ما داد تا به جای وام پرداخت کنیم.
در این مدت خرج خانه را چه میکردید؟
خانوادهام کمک میکردند. چارهای نداشتیم. ولی واقعا گذراندن زندگی دشوار بود.
به جز دریابانی عربستان پیگیری دیگری برای اطلاع از وضعشان کردید؟
چرا. یکبار با نماینده سازمان ملل عربستان در تهران صحبت کردم و ماجرا را توضیح دادم که از طرف مسئولان دولتی نمیتوان به نتیجهای رسید، آنها درنهایت این توضیح را به ما دادند که این صیادان، حریم مرز دریایی را رد کردهاند و حالا محکوم به زندان شدهاند. هرچه پرسیدیم چه مدتی برایشان زندان تعیین کردهاند، جوابی ندادند.
دیگر خیالتان از بابت زندهبودنشان راحت شد.
بله، خیلی. نفس راحتی کشیدیم. میترسیدیم زنده نباشند. از همان موقع منتظر بازگشتشان ماندیم.
همسرتان نخستینبار کی تماس گرفت؟
حدود ۳ ماه پیش بود. ١۵فروردین امسال تلفن زنگ زد، برداشتم یکی آن طرف خط گفت، سلام منم مجید. تا الو را گفت، شناختمش. هیجانزده شده بودم. دو، سهدقیقه بیشتر حرف نزد. یکم احوالپرسی کرد و تلفن قطع شد. آخرین تماسی که با او داشتم، ٢٣روز پیش بود. نمیدانستیم کی آزاد میشود.
چه موقع متوجه شدید که آزاد شده؟
پنجشنبه گذشته ساعت ١٢ ظهر بود که همسرم تماس گرفت و گفت رسیدهاند ایران. خیلی خوشحال شدیم. همه خانواده صیادان با گل و شیرینی رفتیم اسکله. ١٢شب بود که رسیدند. پدر و پسر گناوهای هم همراهشان بودند. ما برایشان روی اسکله مراسم برگزار کردیم.
حال روحیشان چطور بود؟
خوب بود. اذیت نشده بودند. بیشتر از این ناراحت بودند که مسئولان دولتی کاری برایشان نکردند.
در این مدت چطور به شما گذشت؟
برای من و دختر و پسرم خیلی سخت گذشت. دخترم مریض بود و ما در حالت بلاتکلیفی به سر میبردیم، نمیدانستم باید چقدر صبر کنم.
«مجید ماهینی» یکی از صیادان آزادشده: فکر نمیکردیم دوباره به ایران برگردیم
«مجید ماهینی» یکی دیگر از صیادانی است که اواخر خرداد سال گذشته روی قایق مشغول صید ماهی بود که گرفتار نیروهای دریابانی عربستان شد. او که ١٣ ماه در زندان عربستان بود، از شرایط سخت و ناامیدکنندهای که در این مدت داشته میگوید. مجید ١٨سال سابقه صیادی دارد و با وحید و سعید خسروی چند سالی است روی یک قایق کار میکنند.
این ١٣ ماه چطور به شما گذشت؟
خیلی سخت بود، اصلا فکر نمیکردیم ما را آزاد کنند، هر وقت به آنها میگفتیم کِی ما را آزاد میکنید، میگفتند به همین زودی. میگفتند یک ماه دیگر. ما روزها را میشمردیم، یک ماه که میشد، میدیدیم خبری نیست. اینطوری خیلی با روان ما بازی میکردند.
روزی که آنها به قایق شما حمله کردند، چه اتفاقی افتاد؟
ما اصلا نمیدانستیم قایق سعودی است. قایق ما خراب شده بود، وحید خسروی که صاحب قایق و ناخداست، بعد از اینکه فهمید موتور خراب شده، مشغول تعمیر آن شد، غافل از اینکه جزر و مد ما را به سمت آبهای عربستان برده بود. ما اصلا متوجه نبودیم که وارد مرز آنها شدیم.
چرا اینقدر نزدیک شده بودید؟
کلا مرز خیلی به ما نزدیک است. حدود یک مایل دریایی یعنی سه کیلومتر فاصله است. تابستان آب گرم که میشود ماهیها دورتر میشوند، ما هم مجبور شدیم برای اینکه صید کنیم، به نزدیکیهای مرز برویم، اما آن اتفاق برایمان افتاد. وحید خسروی شمع موتور را عوض کرد که از دور دیدیم قایقی به ما نزدیک میشود، فکر کردیم قایق سپاه است، آنها به سمت ما میآمدند که موتور روشن شد، آنها که از دور میآمدند فکر کردند ما میخواهیم فرار کنیم، به همین خاطر با سرعت به سمت ما آمدند و سوار قایق شدند. همان لحظه سرم خورد به گوشه قایق و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم دیدم روی کشتی سعودی هستیم.
رفتارشان چطور بود؟
همان اول روی ما اسلحه کشیدند و مرتب میپرسیدند که چرا میخواستید فرار کنید. ما هم توضیح میدادیم، بعد دستهایمان را با طناب بستند، قایق را بکسل کردند و پیش رفتند. جلوتر ما را به کشتی بزرگی منتقل کردند و از آنجا ما را بردند به الخفجی.
از روی لباسهایتان میتوانستند بفهمند که صیاد هستید؟
بله؛ اما وقتی به قایق ما حمله کردند و قایق رفت زیر آب، تمام مدارک ما هم افتاد داخل دریا. هیچ مدرکی نداشتیم که ثابت کنیم صیاد هستیم.
بعد که شما را به زندان دمام منتقل کردند، چه اتفاقی افتاد؟
آنجا کاری به ما نداشتند اما از نظر روانی فشار زیادی به ما وارد میکردند، مرتب تاریخ آزادی اعلام میکردند و بعد خبری نمیشد. حتی یک بار بعد از ١٠ ماه، ما را از زندان دمام خارج کردند و گفتند بروید که آزادید. وقتی رسیدیم الخفجی، گفتند سه ماه دیگر باید بروید زندان. زندان الخفجی از دمام بهتر بود؛ اما بلاتکلیفیاش بد بود. ما اصلا نمیدانستیم که آزادمان میکنند یا نه.
از صیادان گناوهای چطور خبر گرفتید؟
آنها را موقع آزادی دیدیم. عبدالغنی رحیمی و اکبر رحیمی، پدر و پسر صیادی بودند که یک ماه بعد از ما دستگیر شده بودند. آنها هم در شرایطی شبیه ما دستگیر شدند؛ اما قایقشان سالم بود. بعد از سه ماه که به ما گفتند آزادیم، متوجه شدیم که این پدر و پسر هم آزاد شدهاند. ما هم با آنها برگشتیم. اگر آنها نبودند نمیدانیم چه اتفاقی برای ما میافتاد. خواست خدا بود که آنها را دیدیم. چون قایق ما خراب بود و توسط آنها تا آبهای ایران بکسل شد.
قایق کامل از بین رفت؟
نه اما شکست و خسارت زیادی دید. خود قایق نزدیک ٩میلیون تومان است اما موتورش ٣٣میلیون تومانی میشود. حالا باید تعمیرش کرد. ما سه نفری روی این قایق کار میکردیم.
دریابانهای سعودی بعد از آزادی دیگر کاری به کارتان نداشتند؟
نه؛ تا ٢۵ مایلی همراهمان آمدند، قایق ما را هم بکسل کردند. بعد طناب را باز کردند و گفتند بروید. البته قبلش هم کلی از ما فیلم گرفتند و نشان دادند که آزاد شدهایم.
آن روز که شما را دستگیر میکردند، فکرش را میکردید که ١٣ ماه بعد دوباره به همان آب برگردید؟
اصلا؛ همهاش فکر میکردیم چه سرانجام نامعلومی منتظر ماست. خیلی شرایط وحشتناکی بود. همهاش ناامید بودیم، دعا میکردیم. فکر نمیکردیم که یک روزی برگردیم.
منبع: شهروند