خبر استان:آدمها با سادگی و زیبایی مانوس میشوند و مطمئنا این آدمهایی که از شهرهای مختلف ایران با مرثیهسرایی افغانستانیها اشک میریزند، بهتر از هرکسی داستان غیرت و غربت این مردم را فهمیدهاند که این همان نقطه عطف دوستی میان مردم ایران وافغانستان است.
به گزارش خبر استان به نقل از تسنیم، یکصدا میخوانند «ای امام هشتم/ضامن غریبان/یک نظر به ما کن/بین به چشمهای پر اشک ما» و بعد بلند بلند گریه میکنند و بیتاب و بیقرار بر سر و سینه میزنند و به قول دوستی نام غربت وجود این مردم را به آتش میکشد چه برسد به اینکه داغدار آقایی باشند که غریب توس است و او را «غریب الغربا» میخوانند.
هر چند در صفوفی منظم گاه ایستاده مقابل گنبد نورانی خورشید هشتم با محکم و متواضعانه عزاداری میکنند اما این داغ گاهی کمرشان را میشکند، بر روی زمین مینشینند، با هرم نفسهایشان دردمندانه «یارضا» را زمزمه میکنند و شال عزای دور گردنشان را مقابل صورت گرفته و اینجا اشک نریزند، کجا اشک بریزند؟
آخرین شب ماه صفر است و کسی بر خود روا نمیداند خانهنشین باشد، اینجا تقاطع گمنام یا همان چهارراه مقدم و سیل جمعیتی که دستههای عزاداری را همراهی میکنند تا همه با هم در حوالی حرم به سوگ امام مهربانیها بنشینند.
هرکس به طریقی چشمهایش مقابل گنبد راه میکشد، یکی مریض دارد، یکی آرامش ندارد، یکی درد یتیمی امانش را بریده و خلاصه اینکه به اندازه این حجم عظیم عزاداران رازهای ناگفته زیادی با آقا هست اما در این میان، من حکایت نجواهای مهاجران به دور از وطن و غربتکشیدگان با آقای غریب نواز را خوب میفهمم و خدا میداند که در دل هر کدامشان چه میگذرد و چه حسی ققنوس وار آنان را به آتش میکشد و باز از خاکسترشان ققنوسی دوباره متولد میشود و … این داغ و این آتش گرفتنها به درازای عمر تاریخ ادامه خواهد داشت…
همه دستههای عزاداری غرق در ماتم این مصیبت از دست دادن هشتمین امام خود را به سوگ نشسته اما در میان عزاداران مهاجر افغانستانی چیزی هست که این توازن را بهم زده و جمعیت انبوهی از ایرانیان شهرهای دیگر که به گرد هیئت مهاجران افغانستانی مقیم مشهد حلقه زدهاند شاهد این ماجراست، به قول یکی از عزاداران آن حس ناب و بکر را در این دسته عزاداری به تماشا نشستهاند.
خانمی کنارم ایستاده و از عزاداری هیئت مهاجران افغانستانی فیلم میگیرد، میگوید از شهرستان تفت یزد است و نوحه خوانی و مرثیه سرایی عزاداران مهاجر توجهش را جلب کرده، اینگونه ادامه میدهد… افغانستانیها همه چیزشان پراز سادگی است، یک سادگی قشنگ و پُر از حرف، از زندگی تا مهاجرت تا عبادت و حالا هم در این عزاداریشان… آدمها با هر چه سادگی و زیبایی است مانوس می شوند و مطمئنا این آدمهایی که از شهرهای مختلف ایران با مرثیه سرایی افغانستانی اشک میریزند بیشتر و بهتر از هر کسی فهمیدهاند داستان غیرت و غربت این مردم را و این همان نقطه عطف دوستی میان مردم ایران وافغانستان است.
میان جمعیت حرکت میکنم، احمدی مسئول هیئت محمد رسول الله (صلیالله علیه و آله وسلم) مهاجران دست تکان میدهد و من هم از دور به او خداقوت میگویم، دستهها کم کم به طرف حرم حرکت میکنند، احمدی از آن طرف میآید و میگوید بیشتر هیئتهای مهاجرین هنوز از کربلا نیامدهاند، فقط ما و دو سه هیئت دیگر ماندیم که گفتیم در شب شهادت آقا امام رضا (ع) سنگ تمام بگذاریم، نگاهی به جمعیت دوروبرش میاندازد و مقابل گنبد، آه از نهادش بر میخیزید… این آه یعنی منو و جدایی از این آستان خدا نکند.
نوحهخوانیها به لهجه شیرین افغانستانی ادامه دارد و طنین «لبیک یا ضامن غریبان» شور و شیدایی عزاداران را به اوج میرساند.
حالا در چند قدمی حرم، نوای روضه میآید و جوانها و پیرها و کودکان دسته عزاداری که مرثیه ناتمام خود را در گوش حرم زمزمه میکنند، پشت سرم را نگاه میکنم، تا چشم کار میکند دستههای عزاداری است و مردمی که دل به این آستان و صحن و سرا دادهاند.
غبطه باید خورد بر این همه ارادت، بر این همه آستان بوسی و آستان دوستی، بر این همه شیدایی و همین جاست که از عمق وجود به عزاداران رضوی در دلم میگویم… عزاداریتان قبول و این اوج گرفتن آسمانی تهنیت…
گزارش از ف. حمزهای
عکس رضا حیدری شاه بیدک